مهمّترين و حسّاسترين موضوع عقيدتي بعداز خداشناسي، موضوع «معاد و قيامت» است.
اين سؤال كه :
آيا جهان ديگري وجود دارد كه در آنجا، انسان جزأ و پاداش كردار بد و خوبش را به صورت كامل ببيند و با مردن زندگي او خاتمه پيدا نكند؟!
پرسشي است كه همواره ذهن و فكرو توجّه انسانهاي بيشماري را (در طول تاريخ زندگي بشر) به خود مشغول كرده است.
مطلب اوّل:
اهمّيت موضوع قيامت
اهمّيت موضوع «معاد» از جهات متعددي ناشي ميشود:
1 ـ احساس انگيزه و معنا براي زندگي
كسي كه (به هر دليل) به جهان بعد از دنيا عقيده داشته و مردن را نابودي نميداند، بلكه مرگ را دريچهاي براي ورود به عالمي بزرگتر و مهمتر از دنيا به حساب ميآورد، قطعاً براي زندگي كردن در دنيا انگيزه و هدف مهمّ دارد.
(و آن آمادگي براي تهية لوازم سعادت و خوشبختي در جهان پس از مرگ است).
او هرگز احساس پوچي و بيهودگي و تكراري بودن و سرگرداني و اضطراب، در زندگي دنيا ندارد.
بلكه چون معتقد است :
دنيا پُلي است كه او را به زندگي جاويد (آخرت) ميرساند، از يك آرامش خاصّي در همين دنيا برخوردار است.
همانند ( بلكه به مراتب بالاتر از) كشاورزي كه با شور و حرارت و انگيزه و آرامش، در فصل كشت و زراعت و كشاورزي، مشغول تلاش و كار است و ميداند اين تلاش هرگز بيهوده نبوده بلكه نتيجة شيرين و مهمّ خواهد داشت.
امّا شخصي كه (به هر دليل) اعتقاد درستي نسبت به جهان پس از مرگ ندارد، در زندگي اين دنيا احساس پوچي، بيهودگي، تكراري و تحيّر و سرگرداني مينمايد.
چرا كه آخر زندگي را، نابودي و سياهي ميپندارد.
با خود ميگويد : اگر آخر كار نابودي و سياهي است، پس چرا الآن زنده باشم؟!
مانند كسي كه (به هر طريق) تصوّر ميكند! در امتحان كنكور دانشگاه يا... قبول نميشود.
آيا او چه انگيزهاي براي درس خواندن و تلاش دارد؟!
يا كشاورزي كه مي داند زحمت او حاصلي نخواهد داشت.
در اين صورت چه غرضي ميتواند او را به كار و تلاش وادارد؟!
2 ـ كنترل غرائز و تهذيب نفس
از مهمّترين فوائد (و شايد مهمّترين فائدة دنيوي) اعتقاد به قيامت اين است كه :
انساني كه حقيقةً به جهان پس از مرگ عقيده دارد و ميداند در آنجا بطور دقيق و عادلانه بايد پاسخگوي كردار خود در دنيا باشد، هيچ وقت حاضر نيست (بخاطر ارضأ زودگذر تمايلات نفساني و مادّي خويش) به حقوق و حدود ديگران (و خودش) ظلم و تجاوز كند.
او ميداند تمام كارهاي او (از كوچكترين تا بزرگترين) همه (به اصطلاح) فيلمبرداري و ضبط ميشود (حتّي كارهائيكه در خلوت و دور از چشم مردم صورت ميگيرد) چگونه عقلِ او به او اجازه ميدهد بخاطر هوا و هوس زودگذر و خيالي، عاقبت دائمي خود را خراب كند؟!
أمّا كسيكه چنين عقيدهاي (نسبت به آخرت و قيامت) ندارد، به چه دليل و انگيزهاي (در جائيكه هيچ خطر مادّي و دنيوي او را تهديد نميكند) خواستههاي نفساني خود را ارضأ نكند، هر چند ارضأ آن تمايلات، موجب ظلم و تجاوز به حدود و حقوق ديگران باشد؟!
3 ـ خدمت و احسان و بلكه ايثار نسبت به بندگان خداي تعاليَ
از ديگر نتائج عقيدة به جهان آخرت، داشتن انگيزة قوي براي خدمت و احسان و گره گشايي از مشكلات بندگان خداي تعاليَ است.
انسان معتقد به قيامت و اينكه در مقابل كارهاي خير، قطعاً پاداش جاويد و مهمّ دريافت ميكند، چرا در انجام كار خير سستي كند؟!
انساني كه معتقد است : اگر در كمك به گرفتاران و محتاجان در جامعه بيتفاوت باشد، در آخرت چه بسا عقوبت و مجازات سخت ميشود و اگر به آنها كمك كند و يا حتّي ايثار نمايد، ثواب و پاداش مهمّ و جاويد نصيبش ميشود، چگونه ميتواند در مقابل مشكلات و گرفتاريهاي بندگان خدا، بياعتنا و بيتفاوت بماند؟!
امّا كسي كه به جهان آخرت عقيده ندارد، قطعاً چنين انگيزة قوي براي رسيدگي به همنوعان خود ندارد، هر چند در بعضي موارد حسّ فطري، نوع دوستي و وجدان ميتواند انگيزه باشد.
اما اوّلاً : اين امر عموميّت ندارد.
ثانياً : اين وجدان و نوعدوستي مانند عقيدة واقعي به قيامت انگيزة قوي و محكمي نيست و در موارد زيادي مورد غفلت و بياعتنايي قرار ميگيرد. چرا كه ضمانت اجرايي محكمي ندارد.
4 ـ ايجاد امنيّت و عدالت اجتماعي
همواره از مهمّترين نيازهاي ضروري بشر، امنيّت و عدالت اجتماعي بوده و براي بدست آوردن آن هزينهها و تلاشهاي بيحدّ و حصري را متحمّل شده و ميشود.
امّا غالباً (بواسطة جهاتي) به امنيّت و عدالت اجتماعي مطلوب دست پيدا نكرده و نميكند.
علّت عمدة اين امر (دست پيدا نكردن به امنيّت و عدالت) غرائز و خواستههاي مادي سركش تك تك افراد بشر، خصوصاً صاحبان ثروت و قدرت ميباشد.
جنايتها و كشتارها و شكنجهها و حصر و تبعيدها و ساير ظلمهائيكه به اين جهت بر بشريّت (در طول تاريخ) تحميل شده، قابل شمارش و ذكر نيست.
اگر بنا باشد، بشر به قيامت و روز جزا و اينكه كوچكترين ظلم او بدون جزا نيست و نخواهد ماند، جدّاً عقيده داشته باشد، قهراً هيچ گاه مرتكب ظلم و جنايت نشده و غرائز و خواستههاي خود را مهار ميكند و از استبداد و خودخواهي دست برميدارد (چنانكه در شماره دو ذكر كرديم).
بلكه بالاتر از اين :
چون ميداند احسان و نيكي او در حقّ بندگان خداي تعالي در بسياري از موارد وظيفه و (در هر حال) بدون پاداش قابل توجّه و جاويد اخروي نخواهد بود. قهراً به داد مظلومين و محتاجين و گرفتاران (در حدّ توان) مي رسد.
اگر تك تك افراد بشر (يا عدّة قابل توجّهي از آنها) از اين اعتقاد برخوردار باشند، قهراً جامعه كاملاً (يا تا حدود زيادي) از امنيّت و عدالت اجتماعي برخوردار ميگردد، بدون اينكه هزينه و تلاش عمده و هنگفتي صرف اين ضرورت اجتماعي شده باشد.
امّا اگر بشر به جهان آخرت عقيده نداشته باشد، چارهاي جز تحمّل ناامني و ظلم و فساد و ناهنجاري اجتماعي (با وجود تمام تلاش و هزينههاي فراوان و هنگفتي كه براي ايجاد امنيّت كرده و ميكند) ندارد.
زيرا هيچ چيز مثل عقيدة مذهبي (به خدا و قيامت) نميتواند بشر را كنترل كرده و در نتيجه امنيّت و آسايش و عدالت را در جامعه برقرار كند.
5 ـ روحية زهد و مناعت طبع و دوري از حرص و طمع
دنيا به طرق مختلف، براي بشر جلوه گري ميكند.
پول و ثروت، شهوت و لذّت، جاه و مقام و... هر يك بشر را به سوي خود فرا ميخواند.
همين امور است كه در صورت عدم كنترل، به صورت رذائل اخلاقي در جان آدمي ريشه ميكند.
اين رذائل اخلاقي از بياعتقادي يا ضعف عقيده به قيامت و جهان آخرت ناشي ميشود.
امّا اگر كسي حقيقتاً دانست، دنيا موقّت سرايي براي امتحان او بيش نيست و دير يا زود، قطعاً از اين جا به عالَم آخرت (كه خانه جاويد و هميشگي است) منتقل ميشود و در آنجا، نتيجه كارهاي بد و خوب خود را (به صورت كامل) خواهد ديد، هرگز حاضر نيست به اين موقّت سرا (دنيا) با تمام جاذبهها و زرق و برقهايش، دل ببندد.
زيرا ميداند دنيا جاي ماندن نيست و شخص عاقل، عاشق چيزي كه موقّت است، نميشود.
در اين صورت قهراً، دچار حرص و طمع نسبت به جاذبههاي دنيا نميشود و از روحيه زهد (بياعتنايي به زخارف دنيا) و آزادگي روحي و آقايي و مناعت طبع (كه از كمالات بزرگ انساني است) برخوردار ميشود.
اين امور جز با عقيدة به آخرت ميسّر نميشود.
امّا اگر اين عقيده نبود (يا بصورت سست وجود داشت) قهراً (چنانكه گذشت) انسان راهي جز دل بستگي به جاذبههاي دنيا و در نتيجه، مشكلات و گرفتاريهاي فراوانيكه ازاين جهت(شيفتگيو حرص وطمع بهدنيا) سراغوي ميآيد،نخواهد داشت.
6 ـ انگيزه براي تحمّل مشكلات و تلخيهاي زندگي دنيوي
دنيا به گونهاي است كه مشكلات و تلخيها جزء لاينفكّ (جدانشدني) ساختمان وجودي او است.
مرگ خويشان و دوستان و اندوه جدايي از آنها، فقر و تنگدستي، بيماري، سختي و رنج براي رسيدن به آسايش و برخورداري از يك زندگي آبرومندانه و...
اگر كسي به جهان آخرت و اينكه تلاش صحيح و معقول براي دستيابي به يك زندگي آبرومندانه، جزء وظائف ديني اوست كه مشكلات بدست آوردن آن (بخاطر خدا و انجام وظيفه) از عبادات بزرگ الهي بوده و داراي پاداش و اجر جاويد اخروي است، قطعاً (در اين فرض) داراي انگيزة قوي براي تحمّل تلخيها و مشكلات زندگي دنيوي خواهد بود.
امّا اگر به جهان آخرت و پاداش در مقابل اين گرفتاريها معتقد نبود، چگونه ميتواند در مقابل گرفتاريهاي دنيوي استقامت نمايد؟!
اگر در نظر او بعد از دنيا خبري نيست و دنيا هم كه داراي اين همه گرفتاري است، چه دليل و انگيزهاي موجب تحمّل اين گرفتاريها ميتواند باشد؟!
روشن است كه اين شخص يا بايد به زندگي خود خاتمه دهد و يا ديوانه وار (و بدون انگيزه) رنجها و مشكلات را تحمل نمايد!
معاد و قيامت
بحث اوّل : اثبات معاد
موضوع معاد و قيامت، از مهمترين اركان اعتقادي ما ميباشد.
اعتقاد اسلامي، آن است كه:
بعد از مردن انسانها و مفارقت و جدايي روح از بدنشان در اين دنيا، ارواح آنها حيات دارند و درعالمي به نام «برزخ» زندگي ميكنند تا روزي كه خدا بخواهد.
پس از آن به اراده و قدرت او (تبارك و تعالي) ارواح به بدنها برگشته و مانند زماني كه در دنيا بودند حيات پيدا كرده و در دادگاه عدل و رحمت الهي حاضر شده و شاهد آثار و نتايج كردار دنيوي خويش خواهند بود.
در آن روز، خداي تعالي گروهي را كه در دنيا اهل ايمان و عمل صالح بودند به بهشت جاويدان ميبرد و انواع نعمتها را نصيب آنها ميفرمايد.
و گروه ديگر را كه در دنيا اهل كفر و گناه و زشتي بودهاند به جهنّم برده و به آتش قهر و غضب، آنها را معذّب ميگرداند.
ادلّه اثبات عالم قيامت
دليل اوّل : معاد، از ضروريات دين اسلام و ساير آديان الهي است
بدون ترديد يكي از ضروريترين و واضح ترين اعتقاد مذهبي در هر دين الهي، از جمله دين اسلام، عقيده به قيامت و بهشت و دوزخ است.
گذشته از اين كه موضوع قيامت در قرآن (كه اعتبار قطعي آن را در بحث نبوت بيان كرديم) با صراحت و تأكيد و تكرار مطرح شده است.
اگر ما تنها يك آيه درباره قيامت در قرآن ميداشتيم براي اثبات اين عقيده كافي بود، در حالي كه صدها آيه در اين باره وجود دارد.
مثلاً در سوره حجّ آيه 7 ميفرمايد: «همانا قيامت بدون شكّ خواهد بود و حتماً خداوند مردگان را از قبرها مبعوث ميكند.»
دليل دوم : حبّ بقاء فطري انسان است
خداي تعالي طبق حكمت، خواسته ها و غرايزي را در طبيعت انسان، قرار داده، كه هر يك به صورتي اقناع و ارضاء ميشود.
به قول دانشمندي: «چشم تشنه نور، گوش تشنه صدا، دست تشنه سطح، بازو در تجسّس چيزهايي است كه بتوان بر آنها دست رسي يافت و يا به دور ريخت،
پا در تكاپوي مسافت، خشم در جستجوي دشمن، كنج كاوي در پي چيزي براي كشف كردن، عشق، دنبال معشوقه.
و بدين طريق، هر غريزه در تكاپوي موضوعي است كه زمينه را براي ابرازش فراهم ميكند.
انكاركردن موضوعي براي هر غريزهاي، در حقيقت مثل تصوّركردن موجودات افسانهاي و اساطيري است».
(معاد ج 1 ص 15 نوشته:مرحوم حجةالاسلام فلسفي)
بنا بر اين اساس ميگوييم: يكي از خواسته هاي طبيعي هر انسان (حُبّ بقاء) است.
هر انساني دوست دارد باقي باشد.
اين خواسته طبيعي دراين دنيا ارضاء نميشود، زيرا بالاخره روزي انسان از دنيا ميرود.
اگر بنا باشد عالم ديگري (به نام عالم آخرت) نباشد، اين خواسته طبيعي در انسان بدون پاسخ ميماند.
به همين جهت ميگوييم: بايد غير از دنيا عالم آخرت باشد تا فطرتِ حبّ بقاء بدون پاسخ نماند.
دليل سوّم : حكمت و عدل خداي تعالي
در بحث صفات خداي تعالي، گفتيم: يكي از صفات حقّ متعال «حكمت» است، يعني تمام كارهاي خداوند بر اساس مصلحت ميباشد و كار لغو از او سر نميزند.
اين موضوع در حدّ اطلاعات ناقص بشر تاحدودي، با دقّت در عالم آفرينش واضح و روشن ميشود.
اگر بنا باشد قيامت و جزا و پاداش در عالم آخرت نباشد، سؤال ميكنيم:
پس هدف از خلقت اين عالم و انسانها و فرستادن انبياء و كتابهاي آسماني چيست؟
چطور انسان عاقل ميپذيرد خداي حكيم فقط انسانها را (كه شايد هدف خلقت همه موجودات يا حدّاقل بسياري از آنها باشند) براي چند روز مختصر دنيا و ديگر هيچ، آفريده باشد؟
خداي تعالي در سوره مؤمنون آية 115 ميفرمايد : «آيا پنداشته ايد ما شما را بيهوده خلق كردهايم و به سوي ما بازنميگرديد؟»
از طرف ديگر، چگونه ميشود باور كرد:
يك نفر در دنيا ايمان به خداوند نداشته باشد و تا بتواند به ديگران ظلم كند، هزاران انسان بيگناه را قتلعام و معلول و آواره كند و بعد از مدتّي عيش و نوش، اين ظالم بميرد و با مرگش همه چيز درباره او خاتمه پيدا كند؟
در مقابل، انسان ديگر هم كه همراه با ايمان به خداوند، مقيّد است كوچكترين ظلمي در حقّ كسي نكند و در طول عمر مشغول اعمال صالح و عبادت و بندگي باشد و بعد از مدتّي با همه رنج و ناراحتي كه در راه حقّ ديده، بميرد، و در مورد او هم همه چيز با مرگش تمام شود؟
وجدان انسان، چنين قضاوتي را در حقّ خداي عادل و حكيم و رحيم، هرگز نميپذيرد.
خداي تعالي ميفرمايد: «آيا مسلمانان را مثل مجرمين قرار ميدهيم؟»
(قلم ـ آية 35)
و نيز ميفرمايد: «آيا كساني كه مرتكب كارهاي بد شدهاند چنين ميپندارند كه آنان را همانند كساني كه ايمان آورده و كارهايي شايسته كردهاند قرار ميدهيم؟ و مرگ و زندگي هر دو يكسان است؟
اين پندار و قضاوت بدي است، و خداوند، آسمانها و زمين را به حق خلق كرده (چگونه ميشود هر دو گروه را يكسان قرار دهد؟) و براي اين آفريده كه هر كس جزاي كارهايش را بهدست آورد، و آنها (مردم) مورد ظلم قرار نميگيرند».
(جاثيه ـ آيههاي 21 و 22)
نتيجه سخن
بعد از اين كه ادلّة قاطع بر واقعيّت داشتن و قطعي بودن عالم قيامت و آخرت داريم (چنان كه اجمال و خلاصه آن بيان گرديد) هرگز نبايد به دل وسوسه راه بدهيم كه: چگونه ميشود بعد از مثلاً چندين هزار سال انسانهايي كه بدنهاي آنها به خاك تبديل شده و ازهم پاشيده و متفرّق گرديده دوباره زنده شده و به جزاي اعمال بد و خوبشان برسند؟
ما چون در حال غفلت و بي توجّهي به سر ميبريم، اين موضوع بهنظرمان عجيب ميآيد.
مگر خلقت انسان با اين عظمت و شگفتي، از نطفهاي به ظاهر بيارزش و ناچيز، عجيب نيست؟
مگر خلقت كرات با عظمت آسمان با آن نظم شگفت آور، عجيب نيست؟
مگر ميوه دادن انواع درختان كه ظاهراً غير از مقداري چوب نيستند تعجب ندارد؟ و مگر...
آري حقّ متعال لحظه به لحظه قدرت و علم و حكمت عظيم خودش را در لباس مخلوقاتش به ما نشان داده و ميدهد، بهگونه اي كه خلقت دوباره انسان از مشتي خاك پراكنده، در برابر آنها عادي و طبيعي است. اما متأسفانه ما كمتر توجّه كرده و بيشتر در حال غفلت به سر ميبريم.
خدايا! خودت پرده هاي غفلت را از جلوي ديدگان ما برطرف فرما و توفيق تدبّر و تفكّر در آيات خودت، و در نتيجه توفيق انجام اعمال شايسته، همراه با ايمان و معرفت به ما عنايت فرما.
آمين يا رب العالمين
بحث دوم :معاد جسماني
راجع به عالم برزخ و قيامت، ما انسانها از پيش خود چيزي نميدانيم.
و اگر هم راجع به آن عالم از طريق برهان و استدلال عقلي چيزي دستگير ما شود (كه حقيقت داشته باشد و ساخته وهم و تصوّر ما نباشد) بهطور مسلّم بسيار محدود و ناچيز است.
روي ايناساس، نبايدبدون دليلقاطع ازپيش خودبا حدس و گمان راجع به عالم آخرت (مثل هر چيز ديگري) سخن بگوييم.
بلكه به حكم عقل و وجدان در اين باره (مانند بسياري از امور ديگر) بايد از منبع وحي الهي كه همان آيات نوراني قرآن مجيد و روايات شريفه اهل بيت عصمت و طهارت(ع) ميباشد، استفاده كنيم (كه حجّيت و اعتبار آنها را در جاي خود بيان نموديم).
دو تذكّر مهم
تذكّر اوّل :
عقيده ما، آن است كه آيات مباركه قرآن و روايات شريفه معصومين(ع) براي عموم مسلمين بيان شده است .
و همان چيزي كه عرفاً مسلمانان، از ظواهر آيات و روايات ميفهمند، حجيّت و اعتبار دارد .
همانطور كه اين حجيّت در مباحث تخصّصي علم «اصول فقه» به اثبات رسيده است.
مگر آن كه دليل قطعي و مطمئن برخلاف آن داشته باشيم.
مثل بعضي از آيات شريفه كه ظاهر آنها ممكن است دلالت بر جسماني بودن خداي تعالي بكند، ولي چون در بحث خدا شناسي با دليل قاطع ثابت شده است كه خداي تعالي جسم نيست، از آن ظاهر بايد صرف نظر كنيم.
در غير اين صورت، بايد به همان مطلبي كه از ظواهر آيات و روايات شريفه استفاده ميشود ملتزم و پاي بند شده و از توجيه و حملكردن آيات و روايات شريفه، برخلاف ظاهر، اجتناب نماييم.
تذكّر دوم :
عقيده ديگر ما، آن است كه طبق ادلّه و روايات بسيار زياد (از جمله حديث ثقلين) مامسلمانان براي شناخت حقيقت در هر زمينه (عقيدتي، فقهي و...) موظفّيم به قرآن و روايات معتبر معصومين-ع- رجوع كرده و حقيقت را از اين دو منبع نوراني و الهي به دست آوريم.
بنابراين، صحيح نيست قبل از رجوع به ظاهر و صريح قرآن و احاديث معتبر، براي درك حقيقت، سراغ منابع و مكاتب ديگر رفته و بخواهيم از آن طرق، حقيقت را كشف كنيم .
و بعد از آن كه ذهن و فكر و روح خود را با افكار و عقايد ديگران مأنوس كرديم، سراغ قرآن و روايات رفته و بخواهيم آنها را طبق افكار و عقايدي كه ازپيش به دست آوردهايم تفسير و توجيه كنيم، و اگر نتوانستيم، به دلايل واهي، خداي نخواسته، آنها را ردّ نماييم.
انگونه که معمولا فلاسفه و عرفا ميکنند.
آري، كسي كه با دليل و برهان عقيده دارد كه حقيقت، در قرآن و فرمايشات معصومين-ع-موجود است و در هر زمينه مكتب ما غنيّ و بينياز از ساير مكاتب ميباشد، دليلي ندارد قبل از تعلّم و شاگردي در مكتب قرآن و عترت جاي ديگر برود.
البته بعد از تعلّم دقيق و متينِ حقيقت در مكتب وحي، براي عدّهاي خاصّ كه استعداد و شرايط لازم براي ياد گيري نظرات ساير مكاتب را دارند، آشنايي با آن مكاتب، براي ردّ شبهات آنها مفيد و چه بسا لازم باشد.
بعد از بيان اين دو تذكّر مهم كه در همه مباحث علمي مفيد و لازم است، وارد بحث حقيقت معاد ميشويم.
حقيقت معاد، از نظر قرآن و روايات
ظاهر و بلكه نصّ و صريح بسياري از آيات و رواياتي كه از معصومين-ع- براي ما نقل شده، آن است كه:
در روز قيامت ارواح انسانها به قدرت الهي به بدنهايشان برميگردد و مثل الآن (كه در دنيا زندگي ميكنند) زنده شده و درصورتي كه اهل سعادت باشند به بهشت جسماني.
و اگر اهل شقاوت باشند به جهنّم جسماني داخل ميشوند.
اهل بهشت و جهنّم، همانطور كه نعمتها و عذابهاي روحاني و معنوي دارند، نعمت و عذاب جسماني و مادّي نيز دارند.
به عبارت واضح تر: بدنهاي ما كه بعد از مردن، به مرور زمان تبديل به خاك گرديده، در روز قيامت از خاك يا هر چيز ديگر تبديل به همان بدن اوّلي گشته و روح ما به آن بدن تعلّق گرفته و بدن زنده ميشود و به نعمتها و عذابهاي مادّي و معنوي دست مييابد.
ما به عنوان نمونه، بعضي از آيات شريفة قرآن را كه دلالت بر معاد جسماني دارد، نقل ميكنيم:
قيامت بدون ترديد ميآيد و خداوند كساني را كه در قبرها هستند مبعوث ميكند.
(سوره حج ـ آية 7)
براي ما مثال زد در حالي كه آفرينش خود را فراموش كرده بود،
گفت: چه كسي استخوانهاي پوسيده را زنده ميكند؟
بگو همان كس كه اوّل بار آنها را ايجاد كرد، آنها را زنده ميكند، و او به هر مخلوقي داناست.
(سوره يس ـ آيههاي 78 و 79)
(مخالفين ميگويند) آيا در زماني كه ما مرديم و خاك و استخوان بوديم مبعوث ميشويم؟ آيا پدران گذشته ما هم مبعوث ميشوند؟
بگو آري مبعوث ميشويد در حالي كه خوار و ذليل ميباشيد.
(صافات ـ آيات 16 تا 18)
آيات بسيار زيادي كه دلالت دارند بر نعمتها و عذابهاي جسماني براي اهل بهشت و جهنّم، خود دليل بر معاد جسماني هستند.
البتّه معلوم است كه مراد تنها معاد جسماني نيست، بلكه همانطور كه قبلاً هم گفتيم مقصود آن است كه:
علاوه بر معاد روحاني و معنوي (يعني برگشت روح در قيامت، و معذّب شدن يا بهره مند شدنش از ثوابهاي الهي) معاد جسماني (يعني برگشت بدن در قيامت، و معذّبشدن يا متنّعم شدنش) نيز ثابت است.
بههر حال، نعمت و عذاب در قيامت براي جسم و روح است، نه فقط روح.
مثلاً قرآن در مورد نعمتهاي بهشتيان، ميفرمايد:
(آنها) بر فرشهايي تكيه كردهاند كه آستر آنها از پارچه هاي ابريشم است.
(رحمَن ـ آية 54)
و ميفرمايد: در آن باغهاي بهشتي، زناني هستند زيبا... حورياني كه در خيمههاي بهشتي مستورند... زناني كه هيچ اِنس و جنّي با آنها تماس نگرفته (دوشيزه هستند).
(سوره رحمَن ـ آيات 70 ـ 72 ـ 74)
همچنان كه راجع به عذاب دوزخيان، ميفرمايد:
در آن روز آنها را (يعني طلا و نقره هايي را كه در دنيا، به گناه، ذخيره ميكردند) در آتش جهنّم گرم و سوزان كرده و بهوسيله آنها، پيشانيها و پهلوها و پشتهايشان را داغ ميكنند.(سوره توبه ـ آية 35)
و ميفرمايد: در آتش سوزان وارد ميگردند، از چشمهاي فوقالعاده داغ به آنها مينوشانند، طعامي غير از خار خشك و تلخ و بدبو (ضريع) ندارند، غذايي كه نه آنها را فربه ميكند و نه گرسنگي را برطرف ميسازد.
(سوره غاشيه ـ آيات 4 تا 7)
البتّه آيات و رواياتي كه دلالت بر معاد جسماني دارند بسيار بيشتر از آن است كه ذكر گرديد، ولي به خاطر رعايت اختصار، به همين مقدار اكتفا ميشود.
همانطور كه ملاحظه ميكنيد اين آيات شريفه به خوبي دلالت بر معاد و بهشت ودوزخ جسمانيدارد وهيچ دليليندارد ما آنها را به معاني ديگري توجيه و تأويل نماييم، در حالي كه ظاهر يا صريح آنها، معني صحيح و معقولي دارد.
مرحوم علاّمه بزرگوار مجلسي (ره) بعد از آن كه معاد جسماني را طبق معنايي كه گذشت توضيح ميدهد، ميفرمايد:
اين (معاد جسماني) از ضروريّات دين اسلام است بلكه اتّفاقي جميع اهل ملل ميباشد، و يهود و نصاريَ نيز به اين قايلند و اكثر كتابهاي الهي بهاين معني ناطق است.(حقّاليقين، ص 383)
شبهه معروف «آكِل و مأكول»
از قديم اشكالي نسبت به معاد جسماني مطرح بوده كه به «شبهه آكل و مأكول» مشهور ميباشد.
خلاصه شبهه، اين است:
اگر در دنيا انساني از بدن انسان ديگر تغديه نمايد (چنان كه نسبت به بعضي از قبايل آفريقايي در زمانهاي گذشته نقل ميشود) و اجزائي از بدن انسان دوم (كه خورده شده و در عربي به آن مأكول ميگويند) جزء بدن انسان اول (خورنده كه در زبان عرب به آن آكل ميگويند) گردد، در روز قيامت (طبق عقيده معاد جسماني) اين دو انسان چگونه محشور مي شوند؟
اگر اجزاي انسان دوم به خودش ملحق گردد انسان اوّل ناقص ميشود، و اگر آن اجزأ در بدن انسان اوّل باقي باشد، انسان دوم ناقص ميگردد.
و در هر حال معاد جسماني بهطور كامل محقّق نميشود.
در جواب اين شبهه، دو احتمال بيان ميشود:
احتمال اول : بدن هر انساني داراي اجزاي اصلي (كه همواره از ابتداي ولادت تا روز قيامت باقي است) و اجزاي غيراصلي (كه در حال تغيير و تبديل هستند) ميباشد واجزاي اصلي درقيامت با دميدن روح بهآنها دوباره حيات پيدا ميكند واين اجزاي اصلي، جزء بدن اصلي ديگري نميشود و اجزاي غيراصلي (كه ممكن است جزء بدن ديگري شود) در معاد جسماني دخالتي ندارد.
احتمال دوم : برگشتن اجزاي انسان دوم (كه خورده شده است) به جاي اصلياش موجب نقصان بدن انسان اوّل نميشود، بلكه موجب كوچك شدن او ميگردد، زيرا آن اجزأ در سرتاسر بدن انسان خورنده منتشر شده، نه در يك عضو آن، تا از نبود آن، نقصان عضو، لازم آيد.
به هر حال، وقتي صريح قرآن مجيد دلالت بر معاد جسماني ميكند (گذشته از روايات شريفه) و منع عقلي هم ثابت نيست.
دليلي ندارد از اين معناي صريح عدول نماييم و آن را نپذيرفته ياتوجيه و تأويل كنيم.
بحث سوّم : عالم برزخ و سؤال قبر
مرحوم علّامة مجلسي «ره» ميفرمايد: (با تلخيص و نقل به معنَي) «آيات و روايات قطعي دلالت ميكند بر باقي بودن روح بعد از مفارقت از بدن در عالم برزخ -يعني عالم ميان مرگ و قيامت- و از روايات معلوم ميشود كه:
روح در عالم برزخ، اجمالاً عقاب و ثواب دارد و به اتّفاق مسلمين و بلكه ضرورت دين اسلام، در قبر سؤال هست و روح را براي سؤال به بدن برميگردانند.
آمدن دو ملك براي سؤال نيز قطعي است، و در اكثر روايات آمده كه نام آنها نكير و منكر ميباشد، و معلوم است كه سؤال از عقايد خصوصاً امامت ائمه(ع) ميباشد.»(حقّ اليقين)
بحث چهارم : مسأله خُلود (جاودانگي در عذاب
از آيات شريفه قرآن استفاده ميشود كه خلود و جاودانگي در آتش، مربوط به گروهي از جمله، كفار است (مانند منكران خدا و قيامت).
سؤال ميشود: شخص كافر و امثال او هرچند مرتكب گناه شده امّا چه تناسبي ميان گناه او در طول مدّت عمرش و جاودانگي در جهنّم و عذاب دارد؟
از اين سؤال، چند جواب داده شده است:
جواب اوّل :
كيفرهاي الهي در قيامت جنبه قراردادي ندارد، بلكه از مدارك ديني به دست ميآيد كه رابطه ميان عمل و جزا در قيامت، تكويني و طبيعي است.
يعني جزا، اثر وضعي عمل است و رابطه ميان آن دو، رابطه معلول و علّت است.
در اين صورت، ميگوييم: اثر طبيعي و تكويني كفر و مانند آن (كه صفتي زشت و اختياري است) جاودانگي در آتش است،
و در بررسي رابطه علّت و معلول، هرگز مدّت زمان دخالتي ندارد (نه در دنيا و نه در آخرت) .
مثلاً در همين دنيا ممكن است كسي به واسطه يك لحظه غفلت تا آخر عمر از نعمت بينايي محروم گردد، يا به خاطر يك هوس كوچك براي هميشه از عالم دنيا به آخرت منتقل شود، و...
جواب دوم :
ممكن است بگوييم (به استناد مدارك ديني) اساساً جزا و كيفر در مقابل گناه، به معني تجسّم خود گناه است.
يعني جزا اثر و نتيجه عمل، نيست;
بلكه در روز قيامت، انسانها، شاهد خود اعمال دنيوي خويش هستند كه با لباس اخروي جلوه و ظهور پيدا كرده است و پاداش و جزا در برابر اعمال خوب و بد به معني ظهور و بروز باطن اعمال خوب و بد ميباشد.
به عبارت ديگر، طبق اين نظريه:
هر عملي كه از ما سر ميزند (خوب يا بد) يك صورت و ظاهر دنيوي دارد كه ما آن را در دنيا ميبينيم، و يك صورت و باطن اخروي دارد كه در روز قيامت و پس از مرگ جلوه ميكند.
باطن و صورت اخروي كفر و مانند آن، خلود و جاودانگي در دوزخ ميباشد.
بنابراين، چه جواب اوّل را بگوييم، و چه جواب دوّم، پاسخ سؤال روشن ميشود، و آن، اين كه:
جزاي عمل از طرف خداوند قراردادي و اعتباري نيست تا اِشكال شود چرا چنين اعتبار و جعل شده است؟
بلكه امري طبيعي و تكويني است.
جواب سوّم :
(كه جواب اصلي و مهمّ بهنظر ميرسد) از سويي خداي تعالي (چنان كه در بحثصفات خدا مطرحشده) كسي است كه داراي تمام كمالات و صفات نيك بوده واز هرجهت برايعظمت وكمالش نهايتي نيست.
و هرچه غير از اوست (ازجمله انسانها با تمام دارايي) مخلوق و مملوك واقعي او هستند و از خود چيزي ندارند.
از سوي ديگر: انسانها (و از جمله آنها كافران و مانند آنها كه مستحقّ خلود در عذاب هستند) در اعمالشان مختار بوده و با كمال اراده و اختيار مرتكب طاعت يا معصيت ميشوند.
با توجّه به اين دو مطلب، عقل ميگويد:
كسي كه با اراده و اختيار مرتكب نافرماني خالق متعال (كه خالق جهان هستي بوده و عظمت نامحدود دارد) بشود (هرچند يك گناه بكند) سزاوار عذاب نامحدود ميباشد زيرا «عظيم نامحدود، يعني خداوند» را با «اراده و اختيار» معصيت كرده است.
در حالي كه مسأله خلود در عذاب ـ چنان كه گذشت ـ مربوط به كسي است كه حالت كفر و عناد و لجاجت نسبت به حقّ متعال را تا آخر عمر در خود باقي گذارد،
امّا نسبت به ساير گنهكاران، خداي تعالي، چهبسا به واسطه رحمت و عنايتي كه به بندگانش دارد از معاصي بزرگ آنها عفو و چشمپوشي، و يا در صورت مجازات به عذاب محدودي اكتفا فرمايد.
جواب چهارم :
در بعضي از احاديث در پاسخ اين اشكال آمده است كه:
نيّت آنها (اهل خلود در عذاب) اين است كه اگر براي هميشه زنده باشند براي هميشه معصيت و نافرماني كنند.
بحث پنجم : شفاعت
از آيات قرآن مجيد به دست ميآيد كه در قيامت، حقِّ شفاعت (واسطه گري براي رسيدن فيض و دفع عقاب نسبت به اشخاص) براي گروهي كه خداوند اجازه دهد ثابت ميباشد.
وقتي كه ما كمي دقّت ميكنيم، ميفهميم:
حقيقت شفاعت (واسطه شدن براي رسيدن خير به ديگري، يا دفع ضرر و خطر از وي) در بسياري از مخلوقات، حتّي جوامد مثل: خورشيد و باران و... در همين دنيا وجود دارد.
مگر نه اين است كه نعمتهايي كه در دنيا به ما ميرسد معمولاً ازطريق وسايط مختلف، (انسان و غيره) ميباشد؟
البته بعد از اذن خداي تعالي.
بنابراين، چه اشكالي دارد كه به خاطر نزديكي بعض مخلوقين به خداي تعالي، در قيامت فيض الهي به واسطه شفاعت آنها به گروهي از گنهكاران برسد؟
گذشته از اين كه اعتقاد به شفاعت باعث اميدواري به رحمت الهي و توجّه و توسّل و تقرّب به مقرّبان درگاه الهي ميگردد.
مرحوم علّامه مجلسي «ره» ميفرمايد (با خلاصه و نقل به معني):
در ميان مسلمانان اختلاف نيست و بلكه از ضروريات دين اسلام ميباشد كه رسول خدا-ص- در قيامت براي امّت خود بلكه براي جميع امّتها ـ اجمالاً ـ شفاعت ميكند
و در ميان علماي شيعه اختلاف نيست كه شفاعت براي دفع عقاب از گنهكاران شيعه هرچند مرتكب گناه كبيره باشند، ميباشد،
و شفاعت مخصوص پيامبر نيست بلكه فاطمه زهرا و ائمّة هدي(ع) با اجازه پيامبر-ص- از شيعيان شفاعت ميكنند.
از احاديث بسياري، بهدست ميآيد كه علما و صُلحاي شيعه نيز شفاعت خواهند نمود.
(كتاب حقّ اليقين)
درخاتمه اينبحث، به نكتهاي مهمكه نسبتاً واضح هم ميباشد، اشاره ميكنيم:
اعتقاد به شفاعت نبايد وسيله و بهانهاي براي ارتكاب گناه شود.
چنان كه اعتقاد به توبه و قبول آن، نبايد باعث جرأت به گناه شود،
زيرا هيچ اطميناني نيستكه ما با انجامگناه عمدي هرچند ظاهراً بهشفاعت ومغفرت الهي اميدوار باشيم، مشمول شفاعت وموفّق به توبه حقيقيگرديم.
(با توجّه به اينكه شفاعت و مغفرت، بهخواست الهي و طبق حكمت است)
روي اين اساس، هرگز انسان عاقل مرتكب كاري نميشود كه در آن احتمال جدّي ضرر مهم وجود دارد.
بهشت و اوصاف آن
درباره خصوصيّات بهشت كه جايگاه ابدي بندگان مؤمن و شايسته حقّ متعال است، آيات و روايات زيادي وارد شده، كه ما براي رعايت اختصار، خلاصه مضمون بعض آيات شريفه را ذكر ميكنيم:
نعمتهاي بهشت طبق آنچه كه از مدارك ديني به دست ميآيد، هم جنبه مادّي و جسماني دارد، و هم جنبه معنوي و روحاني.
و دليلي ندارد كه ما نعمتهاي مادّي و جسماني را، بر معاني مجازي و كنايي حمل كنيم، بعد از اين كه حمل بر معناي حقيقي و ظاهري مشكلي ندارد.
به هر حال، از آيات شريفه قرآن به دست ميآيد كه نعمتهاي بهشتي از تنّوع و گستردگي فراواني برخوردار است.
باغهاي بهشتي
از آيات فراوان قرآن به دست ميآيد كه بهشت در مجموع بهصورت باغهايي فوقالعاده جالب ميباشد.
به همين جهت، ازبهشت، به جنّت (باغ)، يا جنّات (باغها)، و جنّتان (دوباغ) تعبير شده است.
دربسياري از اين آيات، بعد از ذكر باغها، اين سخن آمده:
نهرهايي در آن باغها جريان دارد، كه بر زيبايي و خوبي بهشت ميافزايد.
البته واضح است كه آن باغها ونهرها در زيبايي و خوبي، با باغها ونهرهاي دنيا، مقايسه نميشود.
فرشها و پشتيها و تختهاي زيبا
از نعمتهاي ديگر بهشت كه در قرآن مطرح است، فرشها و تختها و پشتيهاي زيباست.
مؤمنين، در باغهاي بهشت، بر روي تختها و فرشهاي زيبا درمقابل يكديگر نشسته و تكيه زده و مناظر زيباي آن جا را تماشا ميكنند.
يا همراه همسرانشان بر روي تختها نشسته و به تفريح و سرور مشغولند.
غذاها و نوشيدنيها
غذاها و نوشيدنيهاي متنوّع و لذيذ بهشتي و ميوههايي كه مورد ميل آنهاست مثل: انار، خرما، انگور، و انواع گوشتها و نوشيدنيهاي لذيذ و گوارا مثل: شير و عسل، از نعمتهاي بهشتي ذكر شده است.
لباسهاي زينتي
از ديگر نعمتهاي اهل بهشت، لباسهاي زيبايي به رنگ سبز از حرير نازك و ضخيم و دست بند هاي زيباي طلايي و نقرهاي ميباشد.
همسران بهشتي
از نعمتهاي مهمّ مادّي و جسماني بهشتيان، وجود همسران مناسب، زيبا و پاك از هر پليدي كه جز به همسرانشان عشق نميورزند و هيچ كس قبلاً با آنها تماسّ نگرفته و چون ياقوت و مرجان، زيبا و جالب ميباشند.
همسراني فصيح و خوش گفتار كه با سخنان خوش، علاقه همسران را به خود جلب مينمايند.
نعمتهاي روحاني و معنوي بهشت
نعمتهاي معنوي و روحاني بهشت نيز از تنوّع برخوردار است و نسبت به نعمتهاي مادّي از اهميّت و لذّت بيشتري براي اهلش برخوردار است.
صلح و صفا
بهشت محيط صلح و صفا و صميميّت است.
بهشتيان نسبت به يكديگر هيچ كينه و كدورتي ندارند و در امنيت و آرامش خاصّي به سر ميبرند و نه ترسي دارند و نه غم و اندوهي.
دوستان خوب
از نعمتهاي ديگر معنوي بهشت، هم نشيني و دوستي اهل بهشت با رفيقان بسيار خوب و موافق، همچون پيامبران و راستگويان و شهدا و درست كاران است.
شادي و سرور
بهشتيان، آنچنان به نعمتهاي گوناگون متنعّم ميباشند كه از چهرههاي خندان و شادشان، رضايت و نشاط فوقالعاده دروني آنها استنباط ميشود.
رضايت آنان و خداوند، از يكديگر
احساس رضايت خدا نسبت به بهشتيان و بالعكس، براي آنها فوقالعاده لذّت بخش است.
و چه بسا اين لذّت از هر لذّتي براي بهشتيان مهمتر و بالاتر باشد.
هر چه بخواهند فراهم است
از قرآن مجيد استفاده ميشود كه نعمتها و لذّتهاي بهشت محدود نيست، بلكه در بهشت آنچه دل ميخواهد و چشم از آن لذّت ميبرد وجود داردو هرچه بخواهند و طلب نمايند آماده است.
جاودانگي بهشت
تمامنعمتهايي كه ذكرگرديد از يك سو، وموضوع جاودانگي و ابديبودن بهشت و نعمتهاي آن از سوي ديگر، بسيار قابل توجّه، شگفت انگيز، حيرت آور و خوشحال كننده است.
اين موضوع در بسياري از آيات شريفه قرآن ذكر شده است.
آري، حقيقتاً تصوّر اين موضوع براي ما انسانهايي كه در شرايط خاصّ دنيا زندگي ميكنيم و فقط وصفي از بهشت ميشنويم، مشكل است.
البتّه روشن است كه مقامات بهشتيان متناسب با درجات آنها بوده و يكسان نيست.
هر كس از ايمان و معرفت و عمل صالح بيشتر و بهتري برخودار باشد، از نعمتهاي بهتر و بيشتري برخوردار خواهد بود.
يادآوري و بيدار باش
اي خواننده عزيز كه به حقّانيت قرآن عقيده داري!
آيا سزاوار است در به دست آوردن چنين نعمتهايي كه براي ما انسانهاي محدود و كوتاه فكر قابل تصوّر نيست و با لذّتهاي زود گذر و خيالي و آميخته با ناراحتي دنيا قابل مقايسه نيست، كوتاهي و مسامحه شود؟
آيا درست است كه به خاطر راحت طلبي و خوش گذراني آني و موقّت دنيا (باهمه ناراحتيهاي دنيوي آنها) بهشت جاويدان با آن همه نعمت و خوشي را از دست بدهيم؟
اي خداي عزيز و مهربان! تو خود شاهد و گواهي كه ما به تمام آنچه كه در آيات نوراني قرآن و روايات معصومين آمده است همچون:
بهشت و نعمتهاي آن، ايمان داشته و آنها را تصديق ميكنيم.
امّا به تنهايي هرگز حريف هواهاي نفساني و وساوس شيطاني نميشويم و از عمق جان با خضوع و خشوع وتضرّع ازدرگاهت ميخواهيم:
ما را از شرّ هواي نفس و وسوسه شيطان، حفظ فرما.
آمين يا ربّ العالين
جهنّم و اوصاف آن
جهنّم و دوزخ، عاقبت كساني است كه اهل ايمان و كار شايسته نبوده، بلكه كافرند و نسبت به حقايق عناد داشته و اهل گناه و كارهاي زشت ميباشند.
روشن است كه جهنّم مانند بهشت، داراي مراتب و جايگاههاي مختلف ميباشد و هركس از عناد و كفر و گناه بيشتري برخوردار است، قهراً عذاب بيشتر و سختتري براي او فراهم است.
امّا فرقي كه ميان جهنّم و بهشت وجود دارد، اين است:
كساني كه وارد بهشت ميشوند در آن جاويدان و مخلّدند، اما اهل جهنّم دو گروهند:
گروهي اهل خلود و جاويد در عذاب ميباشند، همچون كفّار و منافقين كه حجّت الهي بر آنها تمام شده باشد،
و گروهي براي مدتّي در جهنّم معذّبند، امّا بعد خارج ميشوند مانند: بعضي از گناهكاران.
به هر حال، چيزي كه به دليل عقل و شرع قطعاً ثابت ميباشد، اين است:
تا زماني كه خداي تعالي به طريقي، حجّت را بر كسي تمام نكند .
يعني به گونهاي تكليف و وظيفه را براي او ثابت و روشن نكرده باشد، هرگز او را عقاب و عذاب نخواهد كرد،
زيرا او عادل و حكيم است (چنان كه در بحث صفات خداي تعالي مطرح است.)
عذابهاي جسماني و روحاني جهنم
همانگونه كه در بهشت نعمتهاي مادّي و معنوي وجود دارد، از مدارك ديني استفاده ميشود كه جهنّم هم داراي عذابهاي جسماني و روحاني ميباشد.
در اين جا هم براي رعايت اختصار، ما در ذكر اوصاف جهنّم به بيان مضمون بعض آيات شريفه قرآن مجيد اكتفا ميكنيم:
شدّت عذاب در دوزخ
عذاب جهنّم مطابق آيات قرآني، آن قدر شديد است كه گناهكار دوست دارد فرزندان و همسر و قبيلهاش كه حامي او بودند و تمام مردم روي زمين را در برابر عذاب خودش فدا نمايد تا مايه نجاتش گردد.
جهنّميان در روز قيامت، يار مهرباني ندارند، و جز خونابه هم غذايي ندارند.
اگر تقاضاي آب كنند براي آنها آبي ميآورند كه همچون فلزّ گداخته صورتها را بريان كند.
مرگ از هر طرف سراغشان ميآيد، امّا با اين همه نميميرند (تا عذاب را بچشند).
لباسهايي از آتش براي آنها تهّيه ميشود و مايع جوشان و سوزاني بر سرشان ميريزند بهطوري كه، هم درونشان را ذوب ميكند، و هم بيرونشان را، و بر آنها گرزها يا تازيانه هايي از آهن وارد ميشود.
هرگاه بخواهند از غم و اندوههاي دوزخ خارج شوند، به آن باز گردانده ميشوند و به آنان خطاب ميشود: بچشيد عذاب سوزان را.
به آتشي وارد ميشوند كه هرگاه پوستهاي تن آنها بسوزد، به جاي آن پوستهاي ديگر قرار ميگيرد تا عذاب را بچشند.
غلها و زنجيرها بر گردن آنها ميباشد و آنها را ميكِشند و در آبي سوزان وارد ميكنند، بعد در آتش افروخته وارد ميشوند.
اهل جهنم در خواري و ذّلت به سر ميبرند.
خدايا! خودت ما را از غضب و عذابت در دنيا و آخرت حفظ فرما.
آمين يا ربّ العالين
تذكّر و يادآوري
اي خواننده عزيز كه به حقّانيت دين مقدّس اسلام و مطالب قرآن مجيد ـ از جمله به عذاب كفار و ظالمين و گناهكاران ـ اعتقاد داري!
آيا سزاوار است انسان عاقل به خاطر چند روز هوس راني و غفلت (با همه درد سرهاي دنيوي اين غفلتها و هوسها) دچار آن عذابهاي دردناك و هولناك گردد كه حقيقتاً ما حتّي از تصوّر شدّت و سختي آن عاجزيم؟
آيا در دادگاهي كه قاضي، خود شاهد و گواه بر اعمال و حالات متّهم و مجرم است و بلكه اعضاي بدن او به ضرر او شهادت ميدهند، ميشود منكر كارهاي خلاف شد و يا آنها را توجيه كرد؟
اي عزيز! مگر نه اين است كه با آمدن مرگ، ديگر مهلت و فرصت براي جبران كوتاهيها و خلافها تمام ميشود و هرگز راه بازگشت بهدنيا براي جبران خطا و لغزش وجود نخواهد داشت؟
و مگر نه اين است كه وقت و زمان مرگ هم، اصلاً براي من و شما معلوم نيست و هر لحظه احتمال رسيدن آن وجود دارد؟
پس، چه چيز، من و شما را اين قدر خون سرد و بيباك و جري نموده است؟
با چه جرأت و بهانهاي، نه تنها خود را براي جبران خطاهاي گذشته و بستن بار سفر آخرت، آماده نميكنيم، بلكه با كمال بيعقلي و سفاهت، دست به كاري ميزنيم كه ميدانيم حرام و ممنوع است يعني موجب غضب و خشم خداي تعالي ميگردد؟
اگر بگويي خدا ارحم الرّاحمين و كريم است؟
ميگويم: آري، خدا در جاي خودش، شديد العقاب و عادل و انتقام گيرنده هم هست.
اين قرآن مجيد است كه خداوند را بارها بهعنوان شديد العقاب معرّفي كرده.
همانطور كه بهعنوان غفور و رحيم معرفي نموده است.
در ضمن دعاي افتتاح که در شبهاي ماه مبارك رمضان خوانده ميشود به خداوند عرض ميكنيم:
«خدايا من يقين دارم تو مهربانترين مهربانان هستي در محلّ گذشت و رحمت، و شديد ترين عقاب كننده هستي در وقت عقوبت و عذاب».
چه بسا در همين دنيا خود ما و شما بعضي از نمونه هاي عقاب و انتقام الهي را ديده باشيم و ببينيم.
من و شما به طور قطع بايد بدانيم:
ارتكاب گناه با اعتماد به رحمت و مغفرت خدا، يا شفاعت و توبه و امثال اينها، فريب نفس و وسوسه شيطان بوده و امري بس خطرناك است، كه چه بسا انسان را تا قعر جهنم بكشاند.
اگر اميدواري به رحمت خداوند (و شفاعت و...) پسنديده و مورد خواست خداوند است (كه چنين هست) خوف از عقاب و عدل او هم در كنارش به همان مقدار لازم و مورد خواست خداوند است.
آري، ترس و اميد همچون دو بال براي پرواز به سوي سعادت و كمال در دنيا و آخرت ضروري است، و هرگز يكي بدون ديگري مفيد نيست.
همانطور كه يك بال به تنهايي براي پرواز پرنده مفيد و كافي نيست.
گناه، نمك نشناسي و خيانت است
ما فرض ميگيريم در مقابل گناه عقابي در كار نباشد، امّا مگر وقتي بر سر سفره احسان انساني نشسته و غذاي مختصري ميل ميكنيم خود را مديون احسان و لطف او نميدانيم؟
مگر ما انسانها هم بر سر سفره رنگين و بسيار گسترده جود و كرم و لطف خداي عزيز و مهربانمان ننشسته ايم؟
ما چه چيزي داريم كه از او نيست، و با چه چيزي معصيت او را ميكنيم كه نعمت او نيست؟
نيايش
خدايا! تو شاهد و گواهي كه ما در همين دنيا خود را محكوم و مقصّر ميدانيم و به گناه خود اعتراف كرده و از اين بابت سخت پشيمان و شرمندهايم.
آگاهيم به اين كه نه براي يك بار، بلكه براي دفعات مكرّر و فراوان، مستحقّ عذاب و عقاب تو هستيم.
امّا لطف تو آن قدر وسيع و گسترده است كه با وجود همه اين خطاها باز به ما اجازه نميدهي از رحمت و مغفرت تو مأيوس شويم و به ما وعده داده اي چه بسا همه گناهانمان را بيامرزي، و بالاتر اين كه آنها را به كارهاي نيك تبديل نمايي.
آري، از تو كه ارحم الرّاحمين هستي و بدون استحقاق به بندگانت لطف و عنايت داري، هرگز بعيد نيست چنين باشي.
ما هم طبق خواست تو، هرگز از رحمتت مأيوس نيستيم و به لطف تو ـ ان شأ الله تعالي ـ در باقيمانده عمر نيز نا اميد نخواهيم شد،
و اميدواريم، تو هم طبق حسن ظنّ و اميد ما، با ما رفتار كني.
بار خدايا! از تو ميخواهيم گناهان ما و همه مؤمنين (خصوصاً كساني كه به هر صورت بر ما حقّي دارند) را بيامرزي و در تتمّة عمر، توفيق ترك گناه و انجام وظيفه به ما و همه مؤمنين عنايت فرمايي.
به وبلاگ من خوش آمدید.
ممنون از بازدید شما.لطفا برای بهبود مطالب وبلاگ در نظر سنجی شرکت کنید و نظرات خودرا درباره وبلاگ بفرمایید همچنین به مطالب به تناسب محتوا امتیاز دهید. در ضمن فروم(انجمن تخصصی) وبلاگ هم راه اندازی شده است و می توانید باهمان نام کاربری و رمزی که در وبلاگ ثبت نام کرده اید وارد حساب کاربری خود در ان شوید و ازش بهره ببرید. با تشکر